کد مطلب:2968 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:298

تاریخ علمی
تاریخ علمی

مقدمتاً باید یادآوری كنیم كه تاریخ علمی مبتنی بر مطلبی است كه در گذشته بیان كرده ایم و آن اینكه جامعه، مستقل از افراد اصالت و شخصیت دارد. اگر جامعه، مستقل از افراد اصالت نداشته باشد جز افراد و قوانین حاكم بر آنها چیزی وجود نخواهد داشت و در نتیجه تاریخ علمی كه علم به قواعد و سنن حاكم بر جامعه هاست بلاموضوع است. قانون داشتن تاریخ فرع بر طبیعت داشتن تاریخ است و طبیعت داشتن تاریخ فرع بر طبیعت داشتن جامعه است. در مورد تاریخ علمی مسائل ذیل باید بررسی شود:

1. تاریخ علمی- چنان كه قبلًا اشاره شد- متكی به تاریخ نقلی است. تاریخ نقلی به منزله مواد است برای لابراتوار تاریخ علمی. پس اول باید تحقیق شود كه آیا تاریخ نقلی، معتبر و قابل اعتماد است یا نه؟ اگر قابل اعتماد نباشد هرگونه تحقیق علمی درباره قوانین حاكم بر جامعه ها در گذشته، پوچ و بی مورد است.

2. فرضاً تاریخ نقلی قابل اعتماد باشد و فرضاً برای جامعه طبیعت و شخصیت مستقل از افراد قائل بشویم، استنباط قوانین و قواعد كلی از وقایع و حوادث

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 381

تاریخی موقوف به این است كه قانون «علّیت» و «جبر علّی و معلولی» در حوزه مسائل انسانی یعنی مسائل وابسته به اراده و اختیار انسان و از آن جمله حوادث تاریخی حكمفرما باشد و الّا قابل تعمیم و كلّیت نیست و تحت قاعده و ضابطه در نمی آید. آیا قانون علّیت بر تاریخ حكمفرماست، و اگر حكمفرماست تكلیف آزادی و اختیار انسان چه می شود؟

3. آیا تاریخ، طبیعت مادی دارد و ماتریالیست است؟ آیا نیروی اصلی حاكم بر تاریخ نیروی مادی است و نیروهای معنوی همه فرع و تابع و طفیلی نیروی مادی تاریخ است، یا برعكسْ طبیعت تاریخ یك طبیعت معنوی است و نیروی حاكم بر تاریخ نیروی معنوی است و نیروهای مادی فرع و تابع و طفیلی است یعنی تاریخ در ذات خود «ایده آلیست» است، و یا شقّ سومی در كار است و آن اینكه طبیعت تاریخ یك طبیعت مزدوج است و تاریخْ دو نیرویی و چند نیرویی است، نیروهای متعدد مادی و معنوی در نظامی كم و بیش هماهنگ و احیاناً متضاد حاكم بر تاریخ است؟

1. اعتبار و بی اعتباری تاریخ نقلی

گروهی به تاریخ نقلی به شدت بدبین اند؛ تمام [آن ] را مجعولات ناقلان می دانند كه بر اساس اغراض و اهداف شخصی یا تعصبات ملی و مذهبی و قومی و یا وابستگیهای اجتماعی، در نقل حوادث كم و زیاد و جعل و قلب و تحریف كرده اند و تاریخ را آنچنان كه خود خواسته اند شكل داده اند. حتی افرادی كه اخلاقاً از جعل و قلب عمدی امتناع داشته اند، در نقل حوادث «انتخاب» به عمل آورده اند؛ یعنی همواره چیزهایی را نقل كرده اند كه با اهداف و عقاید خودشان ناسازگار نبوده است و از نقل حوادثی كه برخلاف عقاید و احساساتشان بوده خودداری نموده اند. اینها هرچند در نقل حوادث تاریخی چیزی از خود نیفزوده اند و ماده جعلی اضافه نكرده اند اما با انتخابهای دلخواهانه خود تاریخ را آنچنان كه خود خواسته اند «صورت» بخشیده اند. یك حادثه یا یك شخصیت آنگاه دقیقاً قابل بررسی و تحلیل است كه تمام آنچه مربوط به اوست در اختیار محقق قرار گیرد و اگر بعضی به

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 382

او ارائه شود و بعضی كتمان گردد، چهره واقعی پنهان می ماند و چهره ای دیگر نمایان می گردد.

این بدبینان، در مورد تاریخ نقلی همان نظر را دارند كه برخی بدبینان فقها و مجتهدین به نقل احادیث و روایات دارند كه از آن به «انسداد باب علم» تعبیر می شود. اینان نیز در تاریخ «انسدادی» می باشند. برخی به طنز درباره تاریخ گفته اند: «تاریخ عبارت است از یك سلسله حوادث واقع نشده به قلم كسی كه حاضر نبوده.» از یك روزنامه نگار این طنز نقل شده كه «واقعیات مقدس اند اما عقیده آزاد است.» برخی دیگر در این حد بدبین نیستند اما ترجیح داده اند كه در تاریخ، فلسفه شك را بپذیرند.

كتاب تاریخ چیست؟ «1»

از پروفسور سر جرج كلارك نقل می كند كه:

... معرفت گذشته پس از آنكه توسط یك یا چند مغز بشری تصفیه شده به ما رسیده است، بنابراین حاوی ذرات بسیط و جامد تغییرناپذیر نیست ...

پژوهش در این رشته بی پایان می نماید و به همین جهت پاره ای محققان ناشكیبا به فلسفه شك پناه برده اند یا دست كم به این عقیده توسل جسته اند كه چون در تمام قضاوتهای تاریخی پای افراد و عقاید شخصی در میان است، اعتبار یكی به اندازه دیگری است و حقیقت تاریخی عینی وجود ندارد.

حقیقت این است كه هرچند نمی توان به طور دربست حتی به نقلهای راویان موثق اعتماد كرد، اما اولًا تاریخ یك سلسله مسلّمیات دارد كه از نوع بدیهیات در علوم دیگر به شمار می رود و همان مسلّمیات خود می تواند مورد تجزیه و تحلیل محقق قرار گیرد. ثانیاً محقق با نوعی اجتهاد می تواند صحت و عدم صحت برخی نقلها را در محك نقد قرار دهد و نتیجه گیری كند. امروز می بینیم كه بسیاری از

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 383

مسائل كه در دوره هایی شهرت زائدالوصفی پیدا كرده اند، پس از گذشت چند قرن محققانْ بی اعتباری آنها را مانند آفتاب روشن می سازند (داستان كتابسوزی اسكندریه كه از قرن هفتم- آری، فقط از قرن هفتم هجری- بر سر زبانها افتاد آنچنان شایع شد كه تدریجاً در اكثر كتابهای تاریخی راه یافت، اما تحقیق محققان قرن اخیر ثابت كرد كه بی اساس محض است و ساخته مسیحیان مغرض بوده است) همچنان كه گاهی حقیقتی كتمان می شود اما پس از مدتی آشكار می شود. بنابراین به نقلهای تاریخی نمی توان به طور كلی بدبین بود.

2. علّیت در تاریخ

آیا اصل علّیت بر تاریخ حكمفرماست؟ اگر اصل علّیت حكمفرماست، لازمه اش این است كه وقوع هر حادثه ای در ظرف خودش حتمی و اجتناب ناپذیر بوده است و یك نوع «جبر» بر تاریخ حكمفرماست. اگر جبر بر تاریخ حكمفرماست پس تكلیف آزادی و اختیار انسانها چه می شود؟ اگر واقعاً وقوع حوادث تاریخی جبری است پس هیچ فردی مسئولیت ندارد و هیچ فردی استحقاق تمجید و ستایش و یا استحقاق ملامت و نكوهش ندارد. و اگر اصل علّیت حكمفرما نیست پس كلّیت وجود ندارد، و اگر كلّیت وجود ندارد پس تاریخ قانون و سنت ندارد، زیرا قانون فرع بر كلّیت است و كلّیت فرع بر اصل علّیت.

این است مشكلی كه در مورد تاریخ علمی و فلسفه تاریخ وجود دارد. برخی به اصل علّیت و به اصل كلّیت گراییده، آزادی و اختیار را انكار كرده اند و آنچه به نام آزادی پذیرفته اند در حقیقت آزادی نیست؛ و برخی دیگر برعكس، اصل آزادی را پذیرفته و قانونمندی تاریخ را نفی نموده اند. اكثر جامعه شناسان اصل علّیت و آزادی را غیرقابل جمع دانسته و به علّیت گراییده و آزادی را نفی كرده اند.

هگل، و به پیروی او ماركس، طرفدار جبر تاریخ است. از نظر هگل و ماركس آزادی جز آگاهی به ضرورت تاریخی نیست. در كتاب ماركس و ماركسیسم از كتاب آنتی دورینگ، تألیف انگلس، نقل می كند كه:

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 384

هگل نخستین كسی بود كه رابطه آزادی و ضرورت را دقیقاً نشان داد. از نظر او آزادی همانا درك ضرورت است. ضرورت به همان اندازه نابیناست كه درك نشود. آزادی در استقلال رؤیایی نسبت به قوانین طبیعت نیست، بلكه در شناخت این قوانین و در امكان به كار انداختن اصولی آنها در جهت مقاصد معینی است. این مطلب چه در مورد قوانین طبیعت خارجی و چه در مورد قوانین حاكم بر وجود جسمی و روحی خود انسان صادق است»

.

و نیز در آن كتاب پس از بحثی مختصر درباره این كه انسان تحت شرایط خاص تاریخی و در جهتی كه آن شرایط تعیین كرده اند می تواند و می باید اقدام كند، می گوید:

در واقع شناخت این داده ها عمل انسان را مؤثرتر خواهد ساخت. هر اقدام در جهت مخالف این داده ها به منزله واكنش و مقابله با مسیر تاریخ خواهد بود ... اقدام كردن در جهت سازگار با این داده ها به معنای حركت در جهت تاریخ و قرار گرفتن در مسیر تاریخ است، اما این سؤال مطرح خواهد شد كه آزادی چه می شود؟ مكتب ماركس پاسخ می دهد كه آزادی عبارت خواهد بود از آگاهی یافتن فرد به ضرورت تاریخی و به مسیر جمعی كه وی به سوی آن كشانیده می شود «2».

بدیهی است كه این گفته ها مشكلی را حل نمی كند. سخن در رابطه انسان با شرایط تاریخی است كه آیا انسان حاكم بر شرایط تاریخی است و می تواند به آنها جهت بدهد و یا جهت آنها را تغییر دهد یا نه؟

اگر انسان قادر نیست كه به تاریخ جهت بدهد و یا جهت تاریخ را تغییر دهد،

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 385

پس قهراً اگر خودش در جهت تاریخ قرار گیرد می تواند به بقای خود ادامه دهد و بلكه تكامل یابد، و اگر در خلاف جهت تاریخ قرار گیرد قهراً نابود می شود. اكنون این پرسش مطرح است كه آیا انسان در قرار گرفتن و قرار نگرفتن در جهت تاریخ آزاد است یا مجبور؟ و آیا بنا بر اصل تقدّم جامعه بر فرد و این كه وجدان و شعور و احساس فرد یكسره ساخته شرایط اجتماعی و تاریخی- مخصوصاً شرایط اقتصادی- است، جایی برای آزادی باقی می ماند؟

وانگهی «آزادی همان آگاهی به ضرورت است» یعنی چه؟ آیا فردی كه در یك سیل بنیان كن قرار گرفته و آگاهی كامل دارد كه ساعتی بعد سیل او را تا اعماق دریا فرو خواهد برد و یا فردی كه از قله ای بلند پرت شده و آگاهی دارد كه به حكم ضرورتِ قانون ثقل لحظاتی بعد قطعه قطعه خواهد شد، در فرو رفتن به دریا و یا سقوط به درّه آزاد است؟ بنا بر نظریه مادیت جبری تاریخی، شرایط اجتماعی مادی، محدودكننده انسان و جهت دهنده به او و سازنده وجدان و شخصیت و اراده و انتخاب اوست و او در مقابل شرایط اجتماعی جز یك ظرف خالی و یك ماده خام محض نیست؛ انسان ساخته شرایط است نه شرایط ساخته انسان؛ شرایط پیشین، مسیر بعدی انسان را تعیین می كند نه انسان مسیر آینده شرایط را. بنابراین آزادی به هیچ وجه معنی و مفهوم پیدا نمی كند.

حقیقت این است كه آزادی انسانی جز با نظریه «فطرت» یعنی این كه انسان در مسیر حركت جوهری عمومی جهان با بُعدی علاوه به جهان می آید و پایه اوّلی شخصیت او را همان بعد می سازد و سپس تحت تأثیر عوامل محیط تكمیل می شود و پرورش می یابد، قابل تصور نیست. این بعد وجودی است كه به انسان شخصیت انسانی می دهد تا آنجا كه سوار و حاكم بر تاریخ می شود و مسیر تاریخ را تعیین می كند. ما قبلًا در بحث جامعه تحت عنوان «جبر یا اختیار» درباره این مطلب بحث كرده ایم و در آینده تحت عنوان «ابعاد تاریخ»، آنجا كه درباره نقش قهرمانان سخن می گوییم، به توضیح بیشتر خواهیم پرداخت.

آزادی انسان به مفهومی كه اشاره كردیم نه با قانون علّیت منافات دارد و نه با كلّیت مسائل تاریخی و قانونمندی تاریخ. این كه انسان در عین اختیار و آزادی و به

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 386

موجب اندیشمندی و اراده، مسیری معین و مشخص و غیرقابل تخلّف در زندگی اجتماعی داشته باشد، یعنی ضرورت بالاختیار، جز این است كه ضرورتی كور و حاكم بر انسان و اراده انسان حكمفرما باشد.

در مسائل قانونمندی و كلّیت داشتن مسائل تاریخی اشكال دیگری هست و آن اینكه از مطالعه حوادث و وقایع تاریخی روشن می شود كه مسیر تاریخ را احیاناً یك سلسله حوادث جزئیِ تصادفی تغییر داده است. البته مقصود از حوادث تصادفی- برخلاف تصور بعضی از افراد ناوارد- حوادث بدون علت نیست، بلكه مقصود حوادثی است كه از یك علت عام و كلی ناشی نشده است و از این رو ضابطه كلی ندارد. اگر حوادثی كه ضابطه كلی ندارند نقش مؤثر در حركتهای تاریخی داشته باشند، تاریخْ خالی از هر نوع قاعده و قانون و سنت و جریان مشخص خواهد بود.

ضرب المثل حوادث تاریخی تصادفی كه در مسیر تاریخ مؤثر بوده «بینی كلئوپاترا» ملكه معروف مصر است. در جهان حوادث جزئی و اتفاقی كه مسیر جریانهای تاریخ را عوض كرده و به قول معروف «از نسیمی دفتر ایام برهم خورده است» فراوان است.

ادوارد هالت كار در كتاب تاریخ چیست؟ می گوید:

منشأ دیگر حمله (به جبر تاریخ) معمای مشهور «بینی كلئوپاترا» است.

این همان نظریه ای است كه تاریخ را با بیش و كم، فصلی از اعراض، یك سلسله حوادث ناشی از رویدادهای اتفاقی و منتسب به تصادفی ترین علل می داند: نتیجه جنگ اكتیوم مربوط به عللی كه مورخان عموماً مسلّم می پندارند نبوده بلكه ناشی از شیفتگی آنتونی نسبت به كلئوپاترا بود.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 2 384 2. علیت در تاریخ ..... ص : 383

تاریخ علمی

مقدمتاً باید یادآوری كنیم كه تاریخ علمی مبتنی بر مطلبی است كه در گذشته بیان كرده ایم و آن اینكه جامعه، مستقل از افراد اصالت و شخصیت دارد. اگر جامعه، مستقل از افراد اصالت نداشته باشد جز افراد و قوانین حاكم بر آنها چیزی وجود نخواهد داشت و در نتیجه تاریخ علمی كه علم به قواعد و سنن حاكم بر جامعه هاست بلاموضوع است. قانون داشتن تاریخ فرع بر طبیعت داشتن تاریخ است و طبیعت داشتن تاریخ فرع بر طبیعت داشتن جامعه است. در مورد تاریخ علمی مسائل ذیل باید بررسی شود:

1. تاریخ علمی- چنان كه قبلًا اشاره شد- متكی به تاریخ نقلی است. تاریخ نقلی به منزله مواد است برای لابراتوار تاریخ علمی. پس اول باید تحقیق شود كه آیا تاریخ نقلی، معتبر و قابل اعتماد است یا نه؟ اگر قابل اعتماد نباشد هرگونه تحقیق علمی درباره قوانین حاكم بر جامعه ها در گذشته، پوچ و بی مورد است.

2. فرضاً تاریخ نقلی قابل اعتماد باشد و فرضاً برای جامعه طبیعت و شخصیت مستقل از افراد قائل بشویم، استنباط قوانین و قواعد كلی از وقایع و حوادث

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 381

تاریخی موقوف به این است كه قانون «علّیت» و «جبر علّی و معلولی» در حوزه مسائل انسانی یعنی مسائل وابسته به اراده و اختیار انسان و از آن جمله حوادث تاریخی حكمفرما باشد و الّا قابل تعمیم و كلّیت نیست و تحت قاعده و ضابطه در نمی آید. آیا قانون علّیت بر تاریخ حكمفرماست، و اگر حكمفرماست تكلیف آزادی و اختیار انسان چه می شود؟

3. آیا تاریخ، طبیعت مادی دارد و ماتریالیست است؟ آیا نیروی اصلی حاكم بر تاریخ نیروی مادی است و نیروهای معنوی همه فرع و تابع و طفیلی نیروی مادی تاریخ است، یا برعكسْ طبیعت تاریخ یك طبیعت معنوی است و نیروی حاكم بر تاریخ نیروی معنوی است و نیروهای مادی فرع و تابع و طفیلی است یعنی تاریخ در ذات خود «ایده آلیست» است، و یا شقّ سومی در كار است و آن اینكه طبیعت تاریخ یك طبیعت مزدوج است و تاریخْ دو نیرویی و چند نیرویی است، نیروهای متعدد مادی و معنوی در نظامی كم و بیش هماهنگ و احیاناً متضاد حاكم بر تاریخ است؟

1. اعتبار و بی اعتباری تاریخ نقلی

گروهی به تاریخ نقلی به شدت بدبین اند؛ تمام [آن ] را مجعولات ناقلان می دانند كه بر اساس اغراض و اهداف شخصی یا تعصبات ملی و مذهبی و قومی و یا وابستگیهای اجتماعی، در نقل حوادث كم و زیاد و جعل و قلب و تحریف كرده اند و تاریخ را آنچنان كه خود خواسته اند شكل داده اند. حتی افرادی كه اخلاقاً از جعل و قلب عمدی امتناع داشته اند، در نقل حوادث «انتخاب» به عمل آورده اند؛ یعنی همواره چیزهایی را نقل كرده اند كه با اهداف و عقاید خودشان ناسازگار نبوده است و از نقل حوادثی كه برخلاف عقاید و احساساتشان بوده خودداری نموده اند. اینها هرچند در نقل حوادث تاریخی چیزی از خود نیفزوده اند و ماده جعلی اضافه نكرده اند اما با انتخابهای دلخواهانه خود تاریخ را آنچنان كه خود خواسته اند «صورت» بخشیده اند. یك حادثه یا یك شخصیت آنگاه دقیقاً قابل بررسی و تحلیل است كه تمام آنچه مربوط به اوست در اختیار محقق قرار گیرد و اگر بعضی به

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 382

او ارائه شود و بعضی كتمان گردد، چهره واقعی پنهان می ماند و چهره ای دیگر نمایان می گردد.

این بدبینان، در مورد تاریخ نقلی همان نظر را دارند كه برخی بدبینان فقها و مجتهدین به نقل احادیث و روایات دارند كه از آن به «انسداد باب علم» تعبیر می شود. اینان نیز در تاریخ «انسدادی» می باشند. برخی به طنز درباره تاریخ گفته اند: «تاریخ عبارت است از یك سلسله حوادث واقع نشده به قلم كسی كه حاضر نبوده.» از یك روزنامه نگار این طنز نقل شده كه «واقعیات مقدس اند اما عقیده آزاد است.» برخی دیگر در این حد بدبین نیستند اما ترجیح داده اند كه در تاریخ، فلسفه شك را بپذیرند.

كتاب تاریخ چیست؟ «1»

از پروفسور سر جرج كلارك نقل می كند كه:

... معرفت گذشته پس از آنكه توسط یك یا چند مغز بشری تصفیه شده به ما رسیده است، بنابراین حاوی ذرات بسیط و جامد تغییرناپذیر نیست ...

پژوهش در این رشته بی پایان می نماید و به همین جهت پاره ای محققان ناشكیبا به فلسفه شك پناه برده اند یا دست كم به این عقیده توسل جسته اند كه چون در تمام قضاوتهای تاریخی پای افراد و عقاید شخصی در میان است، اعتبار یكی به اندازه دیگری است و حقیقت تاریخی عینی وجود ندارد.

حقیقت این است كه هرچند نمی توان به طور دربست حتی به نقلهای راویان موثق اعتماد كرد، اما اولًا تاریخ یك سلسله مسلّمیات دارد كه از نوع بدیهیات در علوم دیگر به شمار می رود و همان مسلّمیات خود می تواند مورد تجزیه و تحلیل محقق قرار گیرد. ثانیاً محقق با نوعی اجتهاد می تواند صحت و عدم صحت برخی نقلها را در محك نقد قرار دهد و نتیجه گیری كند. امروز می بینیم كه بسیاری از

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 383

مسائل كه در دوره هایی شهرت زائدالوصفی پیدا كرده اند، پس از گذشت چند قرن محققانْ بی اعتباری آنها را مانند آفتاب روشن می سازند (داستان كتابسوزی اسكندریه كه از قرن هفتم- آری، فقط از قرن هفتم هجری- بر سر زبانها افتاد آنچنان شایع شد كه تدریجاً در اكثر كتابهای تاریخی راه یافت، اما تحقیق محققان قرن اخیر ثابت كرد كه بی اساس محض است و ساخته مسیحیان مغرض بوده است) همچنان كه گاهی حقیقتی كتمان می شود اما پس از مدتی آشكار می شود. بنابراین به نقلهای تاریخی نمی توان به طور كلی بدبین بود.

2. علّیت در تاریخ

آیا اصل علّیت بر تاریخ حكمفرماست؟ اگر اصل علّیت حكمفرماست، لازمه اش این است كه وقوع هر حادثه ای در ظرف خودش حتمی و اجتناب ناپذیر بوده است و یك نوع «جبر» بر تاریخ حكمفرماست. اگر جبر بر تاریخ حكمفرماست پس تكلیف آزادی و اختیار انسانها چه می شود؟ اگر واقعاً وقوع حوادث تاریخی جبری است پس هیچ فردی مسئولیت ندارد و هیچ فردی استحقاق تمجید و ستایش و یا استحقاق ملامت و نكوهش ندارد. و اگر اصل علّیت حكمفرما نیست پس كلّیت وجود ندارد، و اگر كلّیت وجود ندارد پس تاریخ قانون و سنت ندارد، زیرا قانون فرع بر كلّیت است و كلّیت فرع بر اصل علّیت.

این است مشكلی كه در مورد تاریخ علمی و فلسفه تاریخ وجود دارد. برخی به اصل علّیت و به اصل كلّیت گراییده، آزادی و اختیار را انكار كرده اند و آنچه به نام آزادی پذیرفته اند در حقیقت آزادی نیست؛ و برخی دیگر برعكس، اصل آزادی را پذیرفته و قانونمندی تاریخ را نفی نموده اند. اكثر جامعه شناسان اصل علّیت و آزادی را غیرقابل جمع دانسته و به علّیت گراییده و آزادی را نفی كرده اند.

هگل، و به پیروی او ماركس، طرفدار جبر تاریخ است. از نظر هگل و ماركس آزادی جز آگاهی به ضرورت تاریخی نیست. در كتاب ماركس و ماركسیسم از كتاب آنتی دورینگ، تألیف انگلس، نقل می كند كه:

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 384

هگل نخستین كسی بود كه رابطه آزادی و ضرورت را دقیقاً نشان داد. از نظر او آزادی همانا درك ضرورت است. ضرورت به همان اندازه نابیناست كه درك نشود. آزادی در استقلال رؤیایی نسبت به قوانین طبیعت نیست، بلكه در شناخت این قوانین و در امكان به كار انداختن اصولی آنها در جهت مقاصد معینی است. این مطلب چه در مورد قوانین طبیعت خارجی و چه در مورد قوانین حاكم بر وجود جسمی و روحی خود انسان صادق است»

.

و نیز در آن كتاب پس از بحثی مختصر درباره این كه انسان تحت شرایط خاص تاریخی و در جهتی كه آن شرایط تعیین كرده اند می تواند و می باید اقدام كند، می گوید:

در واقع شناخت این داده ها عمل انسان را مؤثرتر خواهد ساخت. هر اقدام در جهت مخالف این داده ها به منزله واكنش و مقابله با مسیر تاریخ خواهد بود ... اقدام كردن در جهت سازگار با این داده ها به معنای حركت در جهت تاریخ و قرار گرفتن در مسیر تاریخ است، اما این سؤال مطرح خواهد شد كه آزادی چه می شود؟ مكتب ماركس پاسخ می دهد كه آزادی عبارت خواهد بود از آگاهی یافتن فرد به ضرورت تاریخی و به مسیر جمعی كه وی به سوی آن كشانیده می شود «2».

بدیهی است كه این گفته ها مشكلی را حل نمی كند. سخن در رابطه انسان با شرایط تاریخی است كه آیا انسان حاكم بر شرایط تاریخی است و می تواند به آنها جهت بدهد و یا جهت آنها را تغییر دهد یا نه؟

اگر انسان قادر نیست كه به تاریخ جهت بدهد و یا جهت تاریخ را تغییر دهد،

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 2 390 3. آیا طبیعت تاریخ مادی است؟ ..... ص : 388

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 385

پس قهراً اگر خودش در جهت تاریخ قرار گیرد می تواند به بقای خود ادامه دهد و بلكه تكامل یابد، و اگر در خلاف جهت تاریخ قرار گیرد قهراً نابود می شود. اكنون این پرسش مطرح است كه آیا انسان در قرار گرفتن و قرار نگرفتن در جهت تاریخ آزاد است یا مجبور؟ و آیا بنا بر اصل تقدّم جامعه بر فرد و این كه وجدان و شعور و احساس فرد یكسره ساخته شرایط اجتماعی و تاریخی- مخصوصاً شرایط اقتصادی- است، جایی برای آزادی باقی می ماند؟

وانگهی «آزادی همان آگاهی به ضرورت است» یعنی چه؟ آیا فردی كه در یك سیل بنیان كن قرار گرفته و آگاهی كامل دارد كه ساعتی بعد سیل او را تا اعماق دریا فرو خواهد برد و یا فردی كه از قله ای بلند پرت شده و آگاهی دارد كه به حكم ضرورتِ قانون ثقل لحظاتی بعد قطعه قطعه خواهد شد، در فرو رفتن به دریا و یا سقوط به درّه آزاد است؟ بنا بر نظریه مادیت جبری تاریخی، شرایط اجتماعی مادی، محدودكننده انسان و جهت دهنده به او و سازنده وجدان و شخصیت و اراده و انتخاب اوست و او در مقابل شرایط اجتماعی جز یك ظرف خالی و یك ماده خام محض نیست؛ انسان ساخته شرایط است نه شرایط ساخته انسان؛ شرایط پیشین، مسیر بعدی انسان را تعیین می كند نه انسان مسیر آینده شرایط را. بنابراین آزادی به هیچ وجه معنی و مفهوم پیدا نمی كند.

حقیقت این است كه آزادی انسانی جز با نظریه «فطرت» یعنی این كه انسان در مسیر حركت جوهری عمومی جهان با بُعدی علاوه به جهان می آید و پایه اوّلی شخصیت او را همان بعد می سازد و سپس تحت تأثیر عوامل محیط تكمیل می شود و پرورش می یابد، قابل تصور نیست. این بعد وجودی است كه به انسان شخصیت انسانی می دهد تا آنجا كه سوار و حاكم بر تاریخ می شود و مسیر تاریخ را تعیین می كند. ما قبلًا در بحث جامعه تحت عنوان «جبر یا اختیار» درباره این مطلب بحث كرده ایم و در آینده تحت عنوان «ابعاد تاریخ»، آنجا كه درباره نقش قهرمانان سخن می گوییم، به توضیح بیشتر خواهیم پرداخت.

آزادی انسان به مفهومی كه اشاره كردیم نه با قانون علّیت منافات دارد و نه با كلّیت مسائل تاریخی و قانونمندی تاریخ. این كه انسان در عین اختیار و آزادی و به

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 386

موجب اندیشمندی و اراده، مسیری معین و مشخص و غیرقابل تخلّف در زندگی اجتماعی داشته باشد، یعنی ضرورت بالاختیار، جز این است كه ضرورتی كور و حاكم بر انسان و اراده انسان حكمفرما باشد.

در مسائل قانونمندی و كلّیت داشتن مسائل تاریخی اشكال دیگری هست و آن اینكه از مطالعه حوادث و وقایع تاریخی روشن می شود كه مسیر تاریخ را احیاناً یك سلسله حوادث جزئیِ تصادفی تغییر داده است. البته مقصود از حوادث تصادفی- برخلاف تصور بعضی از افراد ناوارد- حوادث بدون علت نیست، بلكه مقصود حوادثی است كه از یك علت عام و كلی ناشی نشده است و از این رو ضابطه كلی ندارد. اگر حوادثی كه ضابطه كلی ندارند نقش مؤثر در حركتهای تاریخی داشته باشند، تاریخْ خالی از هر نوع قاعده و قانون و سنت و جریان مشخص خواهد بود.

ضرب المثل حوادث تاریخی تصادفی كه در مسیر تاریخ مؤثر بوده «بینی كلئوپاترا» ملكه معروف مصر است. در جهان حوادث جزئی و اتفاقی كه مسیر جریانهای تاریخ را عوض كرده و به قول معروف «از نسیمی دفتر ایام برهم خورده است» فراوان است.

ادوارد هالت كار در كتاب تاریخ چیست؟ می گوید:

منشأ دیگر حمله (به جبر تاریخ) معمای مشهور «بینی كلئوپاترا» است.

این همان نظریه ای است كه تاریخ را با بیش و كم، فصلی از اعراض، یك سلسله حوادث ناشی از رویدادهای اتفاقی و منتسب به تصادفی ترین علل می داند: نتیجه جنگ اكتیوم مربوط به عللی كه مورخان عموماً مسلّم می پندارند نبوده بلكه ناشی از شیفتگی آنتونی نسبت به كلئوپاترا بود.

زمانی كه بایزید در اثر بیماری نقرس از پیشروی در اروپای مركزی باز ایستاد، گیبون نوشت كه «غلبه خلطی قلیل بر مزاج فردی از افراد بشر ممكن است بدبختی ملتهایی را مانع شود یا معلّق كند.» هنگامی كه الكساندر پادشاه یونان را در پاییز 1920 میمون دست آموزی گاز گرفت و درگذشت، این تصادف سلسله حوادثی به بار آورد كه سِر وینستون

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 387

چرچیل را بر آن داشت تا اظهار دارد كه «دویست و پنجاه هزار تن از گزش میمون مردند.» یا تروتسكی در حین شكار اردك مبتلا به تب می شود و در لحظه مبارزه اش با زینویف، كامنف و استالین در پاییز 1923 بستری می گردد و می نویسد: شخص می تواند انقلاب یا جنگی را پیش بینی كند، اما پیش بینی عواقب شكار پاییزی اردكهای وحشی ناممكن است «1».

در جهان اسلام داستان شكست مروان بن محمد آخرین خلیفه اموی شاهد خوبی است برای دخالت تصادف در سرنوشت تاریخ. مروان در آخرین جنگ با عباسیها در میدان نبرد دچار فشار ادرار شد و به كناری رفت. تصادفاً یكی از افراد دشمن كه از آنجا می گذشت او را دید و كشت. شهرت كشته شدنش به میان سپاهیانش پیچید. چون قبلًا چنین حادثه ای پیش بینی نشده بود ولوله در میان سپاهیان افتاد و فرار كردند و دولت بنی امیه منقرض شد. آنجا بود كه گفته شد: ذَهَبَتِ الدَّوْلَةُ بِبَوْلَةٍ.

ادوارد هالت كار پس از توضیحی درباره این كه هر تصادف نتیجه یك رشته علّی و معلولی است كه یك رشته علّی و معلولی دیگر را قطع می كند نه آنكه حادثه ای بدون علت رخ دهد، می گوید:

چگونه می توان توالی منطقی علت و معلول را در تاریخ كشف كرد و مبنایی برای تاریخ قائل شد در حالی كه توالی ما هر آن ممكن است توسط توالی دیگری كه از نظر ما نامربوط است قطع یا منحرف گردد «2»؟

پاسخ این اشكال بستگی دارد به این كه جامعه و تاریخ، طبیعت جهت داری

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 388

داشته باشد یا نداشته باشد. اگر تاریخ از طبیعتی جهت دار برخوردار باشد نقش حوادث جزئی ناچیز خواهد بود؛ یعنی حوادث جزئی هرچند مهره ها را عوض می كند، در مسیر كلی تاریخ تأثیری ندارد، حداكثر این است كه جریان را تند یا كند می كند. اما اگر تاریخ فاقد طبیعت و شخصیت و راه تعیین شده از ناحیه آن طبیعت و شخصیت باشد، البته تاریخ مسیر معین و مشخص نخواهد داشت و فاقد كلّیت خواهد بود و غیرقابل پیش بینی.

از نظر ما كه برای تاریخ، طبیعت و شخصیت قائلیم و این شخصیت و طبیعت محصول تركیب شخصیتهای فردی انسانهاست كه بالفطره تكامل جو می باشند، نقش حوادث تصادفی به كلیت و ضرورت تاریخ زیان نمی رساند.

منتسكیو سخنی زیبا درباره نقش تصادف دارد كه قسمتی از آن را قبلًا نقل كردیم؛ می گوید:

اگر تصادف یك نبرد، یعنی علتی خاص، دولتی را واژگون كرده باشد یقیناً علتی كلی در كار بوده كه موجب گردیده است تا دولت مذكور به دنبال یك نبرد از پا درآید «1».

و هم او می گوید:

نبرد بولتاوا نبود كه مایه سقوط شارل دوازدهم پادشاه سوئد شد. او اگر در بولتاوا شكست نمی خورد در جای دیگر دچار شكست می گردید.

پیشامدهای تصادفی به آسانی جبران می شوند، اما در برابر آن پیشامدهایی كه دائماً از طبیعت چیزها ناشی می شود نمی توان مصون ماند «2».

3. آیا طبیعت تاریخ مادی است؟

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 389

این كه طبیعت تاریخ چه طبیعتی است، آیا طبیعت اصلی تاریخْ فرهنگی است یا سیاسی است یا اقتصادی است یا مذهبی است یا اخلاقی است و بالاخره آیا طبیعت اصلی تاریخ مادی است یا معنوی و یا طبیعتی مزدوج است، از مهمترین مسائل مربوط به تاریخ است. تا این مسئله حل نگردد شناخت ما از تاریخ، شناخت صحیح نخواهد بود.

بدیهی است كه همه عوامل مادی و معنوی نامبرده در بافت تاریخ مؤثر بوده و هست. سخن در اولویت و تقدّم و اصالت و تعیین كنندگی است. سخن در این است كه كدام یك از این عوامل روح اصلی تاریخ و هویت واقعی او را تشكیل می دهد؟

كدام یك از این عوامل می تواند سایر عوامل را توجیه و تفسیر كند؟ كدام یك از اینها زیربناست و سایر عوامل روبنا؟

معمولًا صاحب نظران، تاریخ را یك ماشین چندموتوره می دانند كه هر موتوری نسبت به موتور دیگر استقلال دارد و در حقیقت تاریخ را چند طبیعتی می دانند نه تك طبیعتی. ولی اگر تاریخ را چند موتوره و چندطبیعتی بدانیم تكلیف تكامل و سیر تكاملی تاریخ چه می شود؟ امكان ندارد چند موتور اصلی- كه هركدام نوعی حركت ایجاد می كند و تاریخ را در جهتی می خواهد براند- بر تاریخ حاكم باشد و تاریخ بتواند یك خط سیر تكاملی مشخصی را طی كند مگر آنكه عوامل نامبرده را به منزله غرائز تاریخ به شمار آوریم و فوق همه این غرائز برای تاریخ روحی قائل شویم كه آن روح با استفاده از غرائز گوناگون تاریخ، آن را در جهت تكاملی معین می راند و آن روح است كه هویت واقعی تاریخ را تشكیل می دهد. ولی این تعبیر، بیان دیگری است از تك طبیعتی تاریخ. طبیعت تاریخ همان است كه از آن به «روح تاریخ» تعبیر شد نه آن چیزها كه از آنها به عنوان «غرائز تاریخ» یاد گردید.

در عصر ما نظریه ای پدید آمده كه طرفداران بسیاری برای خود به دست آورده و به «ماتریالیسم تاریخی» و یا «ماتریالیسم دیالكتیك تاریخی» معروف است.

ماتریالیسم تاریخی یعنی برداشتی اقتصادی از تاریخ و برداشتی اقتصادی و تاریخی از انسان بدون برداشتی انسانی از اقتصاد و یا از تاریخ. به عبارت دیگر

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 390

ماتریالیسم تاریخی یعنی اینكه تاریخ ماهیتی مادی دارد و وجودی دیالكتیكی.

«ماهیت مادی دارد» یعنی اساس همه حركات و جنبشها و نمودها و تجلّیات تاریخی هر جامعه سازمان اقتصادی آن جامعه است؛ یعنی نیروهای تولید مادی آن جامعه و روابط تولیدی آن جامعه و مجموعاً وضع تولید و روابط تولیدی است كه به همه نمودهای معنوی اجتماعی- اعم از اخلاق و علم و فلسفه و مذهب و قانون و فرهنگ- شكل می دهد و جهت می بخشد و با دگرگون شدن خود، آنها را دگرگون می سازد.

اما این كه «تاریخ وجود دیالكتیكی دارد» به معنی این است كه حركات تكاملی تاریخ حركات دیالكتیكی است، یعنی معلول یك سلسله تضادهای دیالكتیكی توأم با همبستگی خاص آن تضادهاست. تضاد دیالكتیكی كه با تضادهای غیر دیالكتیكی فرق دارد این است كه هر پدیده ای جبراً نفی و انكار خود را در درون خود می پرورد و پس از یك سلسله تغییرات در نتیجه این تضاد درونی، آن پدیده ضمن یك تغییر شدید كیفی به مرحله عالیتری كه تركیبی از دو مرحله قبلی است تكامل می یابد.

پس ماتریالیسم تاریخی متضمن دو مسئله است: یكی مادی بودن هویت تاریخ، دیگر دیالكتیكی بودن حركات آن. ما مسئله اول را اینجا بررسی می كنیم و مسئله دوم را به فصل بعد- كه درباره تطور و تكامل تاریخ تحقیق می كنیم- موكول می نماییم.

نظریه «مادیت هویت تاریخ» از یك سلسله اصول دیگر ریشه می گیرد كه فلسفی و یا روان شناسانه و یا جامعه شناسانه است و به نوبه خود یك سلسله نظریات دیگر در مسائل ایدئولوژی نتیجه می دهد. ما برای اینكه این مطلبِ با اهمیت روشن شود- خصوصاً با توجه به این كه برخی نویسندگان روشنفكر مسلمان مدعی هستند كه اسلام هرچند مادیت فلسفی را نمی پذیرد ولی مادیت تاریخی را پذیرفته، و نظریات تاریخی و اجتماعی خود را بر این اصل بنا نهاده اند- لازم می دانیم درباره این مطلب اندكی به تفصیل بحث كنیم. از این رو هم به ذكر «پایه ها» و «مبانی» این نظریه، یعنی اصولی كه این نظریه بر آن اصول استوار است،

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 2 391 3. آیا طبیعت تاریخ مادی است؟ ..... ص : 388



مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 391

می پردازیم و هم به ذكر «نتایج» آن. آنگاه اصل نظریه را، چه از نظر علمی و چه از نظر اسلامی، نقد و بررسی می كنیم.